loading...
تاریخ ایران
تاریخ بازدید : 16306 پنجشنبه 02 خرداد 1392 نظرات (0)

الف

اَکّو : (akkoo) همان دالی است .
اَرمُنده : (armonda) نان بیات شده
آش شولی : (shooli) نوعی آش همراه با سبزی و خمیر بریده و چغندر و ...
آتش پاره : آدم شر و بد جنس
آشار : (ashar) نوعی زنبیل که از برگ درخت خرما ساخته می شود .
آفتاب غروب : بیان زمان (عصر ، نزدیک غروب ) _ (...آفتاب غروب راه می افتیم )
اِشم : (eshm) نوعی علف صحرایی
اََگال ( agal) :بستن پای حیوان با طناب
اُزو (ozoo) : سوراخی در زمین زراعی که در هنگام آبیاری، آب از آن به زمین های مجاور می رود .
اَسبُسو : ( asbosoo ) نوعی یونجه خود رو کنار جوی ها ( مادها در هنگام ورود به ایران نوعی یونجه به اسبان خود می دادند که " اسب اس " (asbas ) نام داشت...)
اِوار : (evar) آرواره
آب دوغه : (ab doogha) آب لنبو ( ... انار را آب دوغه کن )
اُرچونه : (orchoona ) راه پله (راخچونه ، راهبون )
آب گوزیدن : لو رفتن
آفتاب زار : آفتاب مستقیم و سوزان
اُرُزو تو پشتم رفت (orozoo) : لرزه بر اندامم افتاد
آجِده کردن (ajeda) : کوک های بزرگ زدن به پارچه
اَنگار کردن : (angar) تعطیل کردن کار (انگارم کرد : مرا جا گذاشت)
اَسِرگ : (aserg) نوعی آرد جو که بسیار خوشمزه و مقوی است .
اُوشون : (ovshoon) آویشن ( گیاه دارویی خوشبو )
اَخُوَ : (akhova) خمیازه ( دهن دَرَک )
آسمون گُدار : (asemoon godar) سَرسَره کوه که آسمان مشخص است .
آکسون (aksoon) زنبیلی که به قلاب و طناب آویزان باشد و سر دیگر طناب زیر سقف خانه وصل باشد و در آن خوردنی ها را می ریزند که دور از دسترس موش و حیوانات موذی باشد .
آلَه : (alah)نصفه ، دو نیم کردن ( آله هندونه)
آگی : (agi) قطعه آهن کوچک که برای محکم کردن دسته کلنگ در قسمت آهنی آن استفاده می شود . ( گاز )
آب کشیدن :آبیاری کردن
...آبا ببند هُُی :جمله ای که روزانه در هنگام آبیاری کردن بارها تکرار می شود ( ... آبا ببند هُی )
آتش گیرا : یک مشت هیزم نرم و خُرد که برای روشن شدن آتش از آن استفاده کنند.
آسونه : (asoona) صخره ای مرتفع که در ابتدای مسیل آب در کوه قرار دارد و در هنگام بارش باران آبشار ایجاد می کند
اُوسار : (ovsar) افسار
اُق: (ogh) استفراغ
انار سگی : انار خیلی ترش
القاج (alghaj) : پود ضخیم فرش
الله رحمتی :رسمی است در ایراج _ هرگاه مدتی باران نبارد و در مواقع خشکسالی عَلَم معروفی وجود دارد که آن را برداشته، افراد زیادی پشت سر آن در حالی که اشعاری می خوانند و از خدا طلب باران رحمت می کنند جلو تمام منازل روستا می روند و از هر خانه عموماً حبوبات جمع آوری می نمایند و روز بعد از آن با حبوبات جمع شده آش تهیه می کنند و از این آش همه اهالی استفاده می کنند که با امید به خدا پس از آن باران می بارد ( یا الله رحمتی یا امام همتی خدا بده رحمتی .... و خدا را به انبیا و اولیاء قسم می دهند که باران رحمت خود را نازل فرماید. )
الوداع : رسمی است در ایراج – شب نیمه ماه مبارک رمضان جوانان جمع می شوند و زنبیلی را برداسته ، در حالی که اشعاری را می خوانند جلو منزل همه اهالی ده می روند و صاحب خانه مقداری شیرینی یا میوه یا خوراکی های دیگر در زنبیل آنها می ریزد که در پایان وقتی آخرین خانه تمام می شود ، خوراکی های جمع آوری شده را بین خود تقسیم می کنند و مقداری از آن را هم به افراد نیازمند می دهند .
اشعاری که خوانده می شود به این شرح است :
الوداع یا رب یا رب رمضون
به سلامت باد ماه رمضون
رمضون اومده مهمونش کنید
گاو و گوساله به قربونش کنید
گاو و گوساله اگر دست ندهد
بز و بزغاله به قربونش کنید ...
خاتونو برخیز تا سحر خوریم
نون و پالوده و نیشکر خوریم
خاتونو برخیز گندم پاک کن
چَویِش در پیش ما پرتاب کن ...
نردبون در آسمون چوب لحد
خشت بر دریا زدن بی حاصله
اتاق در بست : انباری
ای : از اصوات برای ابراز تنفر از چیزی (اه )
اذان گفتن گوش : وز وز کردن گوش ( ...گوشم داره اذون می گه )
اِله شب (elah) : پاسی از شب ( ...تا اله شب بیدار بودم .)
اَخیَه (akhia) : قلابی که بر دیوار نصب می کنند و افسار الاغ را به آن می بندند
...از بین رفته : کنایه از اینکه لاغر و ضعیف شده
از بین و بلا رفت : نابود شد
از سر هم در رفتن : از هم جدا شدن ( طلاق گرفتن )
ابله دوان : نوعی گنجشک که خیلی نترس است و تا شخص نزدیکش نشود پرواز نمی کند و به این وسیله شخص ابله را کیلومترها دنبال خود می دواند!
آتش چشمو : افتادن نور از روبرو در چشم در شب
...این پا از من نیست! : کنایه از اینکه خیلی درد دارد و از شدت درد بی حس شده .
آب تُرّه (ab torra) : آبشار
انگور شغال : درختچه ای خودرو که میوه های وحشی قرمز رنگ دارد و شبیه انگور خیلی ریز است.
اَخلاخ (akhlakh) : کُت
اَنگِله (angela) : قسمتی از دست ، آرنج ( ...انگله شا بگیر بیارش ! )
آتشونی (atshooni) : شب نشینی
اغماض نکن : چشم پوشی نکن
اَلُو : (alov) آتش
آتش تو گوری : نوعی نفرین پشت سر مرده
اَتـََمات شب ( atamat ) : نیمه های شب
انار رشکو : انار نارس
اِسپُجُرو : نوعی گیاه خاردار
انار غوزو : انار کوچک و ترش و بی مصرف
اُوِنزون : آویزان
آب گردون : کفگیر
اَفَندی : نوعی پارچه
ب

باجون (bajoon) : پدر بزرگ
باوو ( baoo) : بازو (...بیخ باووشا بگیر وَرش کن)
بُن گوش (bongoosh) : ورم زیر گوش (اُریون)
اِیلون ویلون ( eiloon veiloon ) : سرگردان
بیخ (bikh) : انتها
بَلبَلی (balbali) : وقتی آتش سبز و خوب بسوزد ، می گویند بَلبَلی می سوزد .
بُن داس (bondas) : رسمی در ایراج که در هنگام درو گندم اگر کسی محصولش درو نشده باشد و بقیه زمینها درو شده باشد برایش شگون ندارد و شاید بستگان نزدیکش فوت کنند . البته این رسم درستی نیست چون همه از ترس بن داس مجبورند محصولی را که یک سال برایش زحمت کشیده اند نارس برداشت کنند... (... بچه هاش نیومدن درو کنن بنداسش افتاد )
بوکَن – بوکند: (bookan) )حفره ای که در دامنه کوه یا محل های شیب دار درست کرده ، برای سکونت موقت انسان یا گوسفندان از آن استفاده می کنند . ( بوکند سیاوو )
بَنه (bana ) :از میوه های کوهی با دانه های ریز ، چرب و مقوّی .
بد جوش: عصبانی مزاج
بوره ای : (booraie) غذای کم که سیر نشوند و بیشتر در مورد حیوانات کاربرد دارد . ( ... این بز بوره ای شد که )
بَندال : (bandal ) آویزان کسی شدن .
بَنوش : (banoosh) گل درخت بنه
بِری: (beri) زمین بایر ( بری کار )
بوق سماور : لوله ای حلبی که روی تنوره سماورهای آتشی می گذارند تا آتش آن فروزان شود .
بَشَره : ظاهر ( ...از بشره اش می باره که آدم ناشاغولی باشه)
بُه بُه (boh boh ) : واژه ای که در هنگام ناراحتی و درد سر گویند . ( آخ آخ )
بِرین کردن (berin ) : ماشین کردن موی سر
باسوری (basoori) : افرادی بودند راهزن و غارتگر در قدیم که ایراج هم گرفتار آنها شد .
بَکّو : (bakkoo) مارمولک
بار آخ (bare akh) : شکستنی
بال بالو (bal baloo) : بهم خوردن ناخودآگاه چشم به صورت مداوم
بالَنگو (balangoo) : گیاه دارویی که با تخمه آن شربت درست می کنند .
بیخ بُنجه : (bonja) مواد غذایی که دور از دسترس نگهداری می کنند و برای مهمان است . ( ...بچه هامون همه بیخ بنجه را خوردن )
بُناب (bonab) : نوبت آبیاری کردن در آخر شب (...امشب بناب داریم )
بِتیرون : (betiroon) "بخور " غیر مودبانه ( کوفت کن )
بِز کردن (bez) : زده شدن از چیزی( ... بس کن این غذا را خوردم بزّی شدم )
بَلّو : ( (balloo) قسمت نرم گوش
به تاخت آمدن : سریع آمدن
بِلیسو : (belisoo) نوعی خرمای بی ارزش ( خرمای بلیسو )
بَنگ انگشت ( bang) : بند انگشت
بِجیک : ( bejik) بپر ( ...بجیک پایین )
بَلّ : (ball) گوش پهن و بزرگ ( گوسفند بل )
بَلّرو ( balloroo) : نام کوهی در اطراف ایراج
بَجِه : ( baje) راستی (... بجه، چرا شما نرفتید ؟ )
بیدار خوابی : از ناراحتی یا بیماری خواب نرفتن ( ... دیشب بیدار خوابی ام افتاده بود )
بالینو ( balinoo ) : بالشت نانوایی
باد گرفتن : درد گرفتن ناگهانی در قسمتی از بدن ( ...بادم گرفت )
بیعار ( bi ar ) : بی غیرت
بالشت مار : نوعی سوسک بزرگ پهن
بالین ( balin ) : متکا
بغل: واحد اندازه گیری طناب و لیف ( ... این لیف هنوز 3 بغل دیگه میخواد )
بُر ّ ( borr) : گروه گروه شدن – گروه ( ...گله امروز بُرّ شده)
بَیلَه ( baila) : گروه ، عده (... یه بیله بز اومدن )
بون ( boon ) : بام
بشور بپوش : نوعی پارچه
بِنزیل (benzil) نوعی ظرف فلزی بزرگ
باک : کسالت
بَشن : ( bashn) قسمت خارجی ظرف ( ... بشن تُنگا خیس کن )
بُته : (botta) درخت
بَرو ( baroo ) : سرشیر
بَز : (baz) زمین زراعی که محصول آن متراکم نباشد و خیلی با فاصله روییده باشد ( این زمین بَز است – کم پشت است )
باد برف : بوران
بگی یا نگی : به احتمال زیاد ، حتماً (- ... امسال با این کم آبی نصف زمینامون خشک میشه - بگی یا نگی )
بهترَم میشی : وقتی کسی کار بدی انجام می دهد ، موقعی که دیگری متوجه می شود به او می گوید " خیلی خوب ، بهترم میشی ! "
باد پناه : محلی که از وزش باد در امان باشد .
بُروش : (boroosh) روشنایی کم در تاریکی ( روشنایی چشم گربه یا حیوانات دیگر در تاریکی )
بیخ دَرگو ( dargoo) : محلی در بافت قدیمی ایراج
باغ نیزار : باغی در ایراج که چشمه ای نیز در آن جاری است .
باغ سیّدا : باغی در ایراج که هم اکنون اردوگاه تفریحی است .
بن سَفیلو : (bonsafiloo) نام باغی است و همچنین نام سه راهی در کوچه باغ های ایراج (... زیر باغ بنسفیلو به هم رسیدیم )
باغ قاسما : محلی در دشت ایراج
بی در بلا کردن : آرامش کسی را به هم زدن ( ... دیشب نصف شب ما را بی در بلا کرد )
برگ و باش : برگ درختان
بسم الله بسم الله او : یواش یواش و با احتیاط ( ... سختون بدیه ، من بسم الله بسم الله او پایین اومدم . )
بو بَرَنگ : بو
بارزنگو : گیاهی دارویی
بزمو : نوعی زیر انداز از موی بز
پ

پَت پَتی ( patpati ) : چراغ فانوس خراب که در حال خاموش شدن است ( ...ای داد هِی ، چراغمون امشب پت پتی می کنه )
پالیز ( paliz ) : گیاه خربزه و خیار
پَته : کاغذ کوچک یادداشت
پَیجوب : ( paijoob ) علفهای هرز کنار جوی ( ...زمینامون علف نداره باید برم پیجوب بچینم )
پول نوت ( noot) : پول کاغذی
پُرسه دادن ( porsa) : تسلیت گفتن
پَرسه ( parsa ) : مراجعه شود به دوره زدن
پِس پَدونی ( pes padooni ) : چرت و پرت گفتن ( ...اینقد پس پدونی نکن )
پوره چینی ( poora ) : خُرد و ریز خوردن ( بیشتر برای گوسفند به کار می رود . )
پَلاس ( palas) : نوعی زیر انداز
پَخچ ( pakhch ) : به میله یا میخی که سر آن پهن و له شده باشد می گویند پخچ شده .
پِشکل ( peshkel ) : فضولات گوسفند
پیج ( pij ) : الیاف درخت خرما
پُشُرو ( poshoroo) : ریزه آشغال کوچک و سبک
پُخال ( pokhal ) : پودر ( ... این نون ارمنده شده زود پُخال می شه )
پُویدن (povidan) : له کردن و پودر کردن
پَرخُو ( parkhov ) : سیلو ی گندم و حبوبات
پشت قلعه : ایراج به سه قسمت تقسیم می شود : تو ده ، « پشت قلعه» ، شهرک .
پشت بادگیر : سه راهی معروف در ایراج
پینَکی ( pinaki ) : چرت زدن ( چرت نسیه )
پس غازیدن : پس زدن
پاچین ( pachin ) : لباس بلند محلی زنان ایراج
پِلتَه : (pelta) فتیله
پازدن: کمی صبر کردن ( ... یه پا بزن )
پیسک : (pisk) پوچ ، تخمه پیسک ، بی مغز (...امسال همه تخمه هامون پیسک رفته )
پشک : (peshk ) هسته خرما
پشکو ( peshkoo ) : هسته زرد آلو
پَخمَه ( pakhma ) : بی عرضه
پَپو (papoo) کاه ذرت و ارزن
پیله کردن ( pila ) : گیر دادن به کسی
پیله : آبسه کردن دندان ( ... دندونم پیله کرده )
پَروا ندارم ( parva ) : حوصله ندارم
پَرشَم ( parsham ) : نوعی درختچه در بیابان های ایراج
پَرچ ( parch ) :حصار ( مخفف پرچین )
پَستو ( pastooo ) : مکان کوچک عموماً انتهای اتاق که حالت انباری دارد
پِسکَرو ( peskaroo) : کوچک و نحیف
پُشته: مقداری از هیزم یا گیاهان ساقه دار ( پشته هیمه ، پشته سفال )
پِخ ( pekh ): کلمه ای که بچه ها هنگام شوخی و ترساندن یکدیگر ادا کنند . ( ... پِخِش بزن )
پَسیم – پَسین ( passim) : عصر
پَخپوری ( pakhpoori ) : خوردنی خرده ریز ، بیشتر برای حیوانات ( ...گله امروز رفته تو باغو ، اونجا پخپوری زیاده )
پیوال: (peyval) محل تجمع حیوانات _ پیوال شتر
پَرّا ( parra ) : به جوجه گنجشکی که پر درآورد می گویند پرا شده. همچنین کنایه از بچه ای که بتواند خودش را جمع و جور کند .
پیچو ( pichoo ) : گیاهی در دشت شبیه گل پیچک
پیچو کردن ( pichoo ) : قنداق کردن بچه
پیش زدن: حبوباتی که ناخالصی داشته باشد آن را در داخل یک سینی به جلو و عقب می ریزند تا نا خالصی آن در قسمت جلو سینی جمع گردد . به این عمل پیش زدن می گویند (...تخمه ها را پیش بزن تا تمیز شه )
پَز ( paz ) : ترشح مایعات به بیرون از ظرف خود و همچنین نم دادن زمین زراعی به زمینهای مجاور ( ...بُتّه مون داره خشک میشه ، آبِ پَز پاش میره )
پوزه تاباندن: به نشانه کم محلی صورت خود را از کسی برگرداندن (... یه پوزه ای به من تابوند و رفت ! )
پَشُفته ( pashofta ) : ترشح مایعات – پاشیدن مایعات از فاصله بالا بر روی زمین و پخش شدن قطره های ریز آن (... پشفته نکن )
پَت ( pat ) : حجیم شدن حبوبات خیس شده در طی مدتی – پَت ور آوردن
پَفتَل ( paftal ) : به درد نخور و دور ریختنی ( چایی پفتل )
پَرتوندن ( partondan ) : پرهودن – سوزاندن موی کله پاچه (... کله پاچه را بپرتون )
پَک و پوز ( pak o pooz ) : سر و صورت ( ... برو پک و پوزتا بشور )
پیش و پس گفتن : حرفی را این طرف و آن طرف گفتن
پَندوس کرده ( pandoos ) : گربه مرده ، وقتی گربه زیاد اذیت می کند به آن می گویند پندوس کرده ( ... پندوس کرده دولنده کشکا را انداخته پایین )
پاکَشه ( pakasha ) : پایین چیزی (... از پاکشه کوه بیا )
پیرو : پژمرده
پَچُُل ( pachol ) : کثیف (... آدم پَچُلیه )
پِرمو : ( permoo ) مژه
پِیمو (paymoo ) مرز بین دو زمین زراعی
پَنگول ( pangool ) : چنگال حیوانات وحشی
پالوندن ( palondan ) : پاک کردن حبوبات با آب ( سنگشور ) (... عدسا را بپالون )
پی پایی ( pay paei ) : بدرقه مسافر ( ... می خواییم بریم پی پایی بچه هامون )
پسیمِ بلند : برای بیان زمان ( عصر ، زمان زیاد مانده تا غروب آفتاب ) - (...هنوز پسیم بلند بود که گله اومد )
پَنوم ( panoom ) : پنهان ( ... همه چیزا از ما پهنوم میکنن )
پودینه ( poodina ) :پونه
پَتاله ( pattala ) : نامرتب ( ... برو کلّتا شونه کن موهات پتاله شده )
پوزخند : خنده از روی تمسخر - یک لحظه زیر زیرکی خندیدن
... پیش میشینه پس نیفته : دست پیش را گرفته
پیسار (pisar ) : رشته کوهی نزدیک ایراج
پُت ( pot ) : پر مرغ ، موی گربه و ...
پِسّو ( pessoo) : سست
پُر باد شده : عبارتی برای پرخاش به گوسفند
پُر باد شد : مُرد ( برای گوسفند کاربرد دارد )
پشت کلّه را دیدن : کنایه از کار نشدنی ( ... اگر پشت کلّه تا دیدی خونه خاله تا هم می بینی )
پِی (pey ) : دنبال ( پی کسی گشتن )
پایه: رعد و برق (ابر بالا اومد ... الآن پایه صدا میکنه )
پاسبک کردن : وضع حمل کردن
پنِجه ( penja ) : کرم سبز رنگ به اندازه انگشت که بیشتر از برگ انگور تغذیه می کند .
پیر حاجاتو : میدانگاهی کوچک با درخت توتی بسیار قدیمی در محله قدیمی ایراج
پوزه سَم (pooza sam ) : نام قسمتی از کوهی در جنوب غربی ایراج
پَشَنگ : قطره های ریز آب ( ... این نونا یه پشنگ آبش بزن ملایم می شه )
پَرّه زردآلو : برگه زردآلو
پال پالو : خوابیدن و غلت زدن کبک و بعضی پرندگان در خاک مرطوب در تابستان برای خنک شدن
پیناس : گدا
پُشُو پُشُو : عبارتی برای فرا خواندن میش و قوچ
پُزُرمه : برف ریز
پَشی : آب اول زمین زراعی
ت

تَنگَس ( tangas ) : نوعی درخچه خاردار با بادامهای ریز تلخ
تاسه : ویار
تَبَرو ( tabaroo) : بازی و سرگرمی بچه ها که در کنار گودال بزرگ آب می ایستند و سنگهای پهن کوچکی را به حالت تیغه ای روی آب می زنند و سنگ هر کس پرش های بیشتری داشت ، برنده است .
تَفت باد ( taft bad ) : باد گرم و سوزان که گاه نفس کشیدن را مشکل می کند .
تیرک زدن ( tirak ) : جهیدن مایعات ( ... خون از دستم تیرک زد )
ته افتادن ( tah ) : پایین افتادن
ته دادن : قورت دادن
تیرقَس : حالت جهیدن
تیغ بُرّا ؟ ( tigh borra?) : وقتی کسی از شکار بر می گردد به او می گویند"تیغ برّا ؟" که اگر شکاری زده باشد در جواب می گوید: خدا نگهدار و اگر نزده باشد می گوید : نبّرا .
تَنگ ( tang ) : طنابی که با آن پالان خر را بر روی بدنش محکم می بندند ( تنگ خر )
تَمَرّه ( tamarra ) : طعنه و کنایه
تحلیر ( tahlir ) : تحلیل ، هضم شدن غذا
تُتُرّو (totorroo ) : یا کریم
تِلَنگ: بشکن ( زدن ) – قسمتی از خوشه انگور ( ...یه تلنگ انگور)
تَنُک ( tanok ) : کم پشت ( ...گندمای ما امسال تَنُکه )
تنگ و تُرُش ( tang o torosh ) : فضای کوچک ، تنگنا (... اینجا خیلی تنگ و تُرُشه )
تُلُمب ( tolomb ) : ظرفی تهیه شده از پوست حیوانات با دهانه گشاد و گنجایش زیاد که به صورت عمودی از چهار جهت به شاخه درخت وصل می شود و داخل آن را ماست می ریزند و با یک جسم پره دار و با دسته بلند آن را به هم می زنند تا کره آن بر روی سطح دوغ جمع گردد . ( ... کوزه ها پر ماست شده امروز باید تلمب بزنیم )
تَقَرس ( taghars) : تگرگ
تیره رفتن ( tira ) : سفت و چغر شدن و بذر دادن سبزیجات
تُف تُف ( tof tof ) : کم کم - از روی بی میلی ( ... آش نمی خواست ولی تف تف خورد )
تِج ( tej ) : لعاب
تَرزا ( tarza) : زن تازه زایمان کرده
تو تو تو تو ... ( too too too ) : از اصوات است برای فراخواندن مرغ و ماکیان
تَلّار ( tallar ) : آلاچیق
تختِ گل ( takhte gol ) : پر از گل (... امسال بته هامون تخت گُله )
تال خوردن ( tal ) : غِل خوردن
تَرف ( tarf ) : قره قروت
تَکه (taka) : بز نر
تکه تخمی :بز نر که در پاییز وارد گله کنند .
تُرک – تُرکو ( tork ) : غنچه گل
تسمه شدن ( tasma ) : سفت و چغر شدن
تیماج ( timaj ) : چرم
تُوَه ( tova ) : ظرف فلزی پهن بزرگ که آن را بر روی آتش قرار می دهند و روی آن نان شبیه لواش می پزند.
تِریش ( terish ) : چوب ریش ریش شده – قطعه کوچک و باریک جدا شده از شئ ( ... این چوب خرما تریش تریش شده بپا تو دسِت نره )
تُرشو ( torshoo) : نوعی سبزی صحرایی ترش مزه که از آن آش خوشمزه می پزند .
تُرد ( tord ) : شکننده
تُنگ : ظرف آب ( سبو )
تُوبره ( tobra ) : کوله پشتی
تونه ( toona ) : تارهای فرش
تُمُون ( tomoon ) : شلوار
تِکّه: خوردنی که در کوچه تعارف کنند ( تکّه سر مزار )
تِرخ ( terkh ) : درختچه ای خوشبو در بیابانهای ایراج
تارگ ( targ ) : موریانه (... فرشامونا تارگ به گل گرفته )
تِلّه : (tella ) تنه زدن ( دو تِلّه ) (... تله نده )
تاس ( tas) : کاسه
تِریق ( terigh) : سفت (... تریق بگیر )
تَپاله ( tapala ) : فضولات بر روی هم انباشته شده
ته لَنگی ( tah langi ) : بار الاغ که یک طرف آن سنگین تر باشد می گویند این بار ته لنگی می کند .
تویی : (tooei) تیهو
تَوَقّا ( tavagha ) : توقع
تنوره ( tanoora ) : بنایی استوانه ای شکل به ارتفاع 3 متر که آب زراعی وارد آن می شد و از پایین ترین قسمت آن بیرون می پاشید که برای چرخاندن پره های آسیاب آبی استفاده می شد .
تیر مار ( tir mar ) : نوعی مار بلند و فرّار
تَلَنبار ( talanbar ) : انباشته
تَختَه گو ( takhta goo ) : نوعی صنایع دستی که از دانه های اسفند به شکل تسبیح آویخته درست کنند و در منزل و خانه های تازه ساز برای رفع چشم زخم آویزان کنند .
تَمس زدن ( tams ) : ضربان زدن در قسمتی از بدن (... دستم داره تمس میزنه )
تو خندق : محلی در ایراج با چاهی معروف و پر آب
تُرُسید : ترکید ، پاره شد ( ... تُوِل دستم تُرُسید )
تُغوم : یک دسته گیاه یا مقداری میوه متراکم
تِرِند : شاخه کوچک پرمیوه
تاب در کن : نوعی پابند برای گوسفندان که به پای گوسفند پیچیده نمی شود .
تودو : توت نارس
تُوگا tovga : مدت و زمان مشخص ( ... ما این توگا سرمون شلوغه )
تُغُلی : بره یکساله
توف و نوف : از هم پاشیدن و از بین رفتن
تِلواش : پاره پاره شده ، چوب تِریش تِریش شده
تُرک تو چشمم افتاده : نوعی بیماری چشم
تخته گو : نوعی صنایع دستی زیبا ساخته شده از دانه های اسفند تر که برای چشم زخم کاربرد دارد و در خانه آویزان می کنند
ج

جاله بارون ( jala baroon ) : نوعی باران رگباری
جیف ( jif ) : جیب
جاخالی ( ja khali ) : عبارتی که در موقع احوال پرسی به کار می بردند و طرف مقابل در جواب می گفت خداحافظ ( - جاخالی - خداحافظ )
جَک ( jak ) : جانور
جا در رفتن: ترسیدن ، جا خوردن
جُهون ( johoon ) : قشنگ ( ... ظرفا را جهون بشور )
جابیه ( jabia ) : ظرف یا جایی که آب یا آذوقه گوسفند را در آن بریزند.
جاله (jala ) : کیسه ای که پستان گوسفند را در آن قرار می دهند و با بند به پشت حیوان بسته می شود تا بزغاله نتواند شیر بخورد.
جِرَنگو ( jerangoo) : جغجغه
جَمَلو (jamaloo) : دو قلو
جُمَنده ( jomanda ) : جنبنده
جال ( jal ) : توده سنگ ریز
جوشو ( jooshoo) : کسی که زود عصبانی می شود
جوشی ( jooshi ) : عصبانی
جول جول ( jool jool ) : حالت در هم لولیدن ( ... کِرما داشتن جول جول می کردن )
جُر ( jor ) : شکاف پهنی که در دامنه کوه بر اثر بارش باران طی سالها ایجاد شده باشد .
جِرّی ( jerri ) : گیاهی خاردار در دشت ایراج که بیشتر بر روی دیوار باغ ها می روید .
جوم ( joom ) : یک دسته محصول گندم یا باقالی ... – حبوباتی که به صورت چند دانه بذر با هم کاشته می شود ( ... ما امروز رفتیم باقلا جوم کردیم )
جُرّه ( jorra ) : نوجوان (...اون موقع یه جُرّه ای بودی )
جُلُمبُر (jolombor ) : دست و پا چلفتی ( فلانی خیلی جلمبره )
جُل ( jol ) : پارچه
جنب و جول ( jonb o jool ) : وول خوردن ( ... بگیر بخواب اینقد جنب و جول نکن )
جِزّو :(jezzoo ) داغ کردن چربی گوسفند به نحوی که روغن آن جدا شود که در نهایت آنچه از آن بجا می ماند جِزّو نام دارد.
جُمورتو ( jomoortoo) : محلی در دشت ایراج با درخت انجیری بزرگ و معروف
جیغش کن : صداش کن
جِرجِرو ( jer jeroo) : جیرجیرک
جَگِن ( jagen ) : شاخه نیمه خشک که به سختی شکسته شود.
جُوات : راه های گله رو در صحرا
جوخون : خرمن
جُدو : صمغ درخت بادام کوهی
چ

چُروشک : (chorooshk) آتش بی فروغ (... یه چروشک آتش بیار )
چار پاشنه : سریع آماده شدن ( ... تا بهش گفتم چارپاشنه کرد و رفت )
چِکّو ( chekkoo) : بادام کوهی که با پوسته باشد .
چُدار ( chodar ) : بستن دست و پای حیوانات به صورت ضربدر(دست راست با پای چپ ) برای جلوگیری از فرار آنها ( ...خرا چدارش کن نتونه بگریزه )
چِشته ( cheshta ) : خوردن چیزی که باعث تمایل افراطی شخص به آن گردد و به دهانش مزه کند . ( چِشته خوردن )
چُل ( chol ) : قسمت پایین چادر یا دامن
چشم و دل گشنه : حریص ،ندید پدید
چشم و چاره : چشم ( ... این چوبا بنداز اونجا میزنی تو چشم و چاره بچه ها )
چُن ( chon ) : سوراخ کوه ( چن مادو : سوراخی در کوههای غرب ایراج با دهانه کوچک و فضای داخلی وسیع که با توجه به اسم آن محل سکونت مادها بوده است )
چَپُش (chaposh ) : نوعی بز نر جوان
چغندر دیوونه : نوعی گیاه خود رو شبیه چغندر که گل آن خاصیت دارویی دارد .
چلّه خونه ( chella ) : چشمه سار و محلی در ایراج
چَری ( chari ) : ابزار نخ ریسی
چوق : چوب
چَنگمال ( changmal ) : خوردنی که از نان سمنو ، خرما ، کنجد ، سیاهدانه و افزودنی های مقوی دیگر تهیه می شود .
چرخ ریسو (charkh reisoo ) : نوعی جیرجیرک
چوری : (choori) جوجه ( ... ما امسال چوری نداریم باید مرغ بشونیم )
چَپَلاق ( chapalagh) :سیلی
چَزّه ( chazza ) : درختچه ای خاردار در بیابانهای ایراج
چَش ( chash ) : از اصوات برای از حرکت بازداشتن الاغ ( ... چَشششش )
چِلَپ چِلَپ ( chelap chelap ) : صدای آب وقتی دست یا جسمی را در آن بزنند .
چَنبَره ( chanbara ) : چوب مربع شکل ( حدودا نیم متر در نیم متر )که قلابهایی به آن آویزان باشد و به کمک طناب و قرقره زیر سقف ایوان نصب می شود و با کشیدن یک طرف طناب از پایین ، چنبره پایین و بالا می رود . در قدیم که یخچال نبود مردم مواد خوراکی و خراب شدنی خود را در این محل قرار می دادند که خنک و دور از دسترس گربه و حیوانات موذی باشد .
چُسو ( chosoo) : سن
چادر پی ( chador pi ) : چربی داخل شکم گوسفند اطراف روده ها که پهن و نازک است
چُرک (chork) زایدهای کوچک بر روی چوب درختان
چُفت ( choft ) : دگمه - قفل در - کیپ و گرفته ( ... نزله گرفتم صِدام چفت شده ) (... چفت درا بنداز ) - ( ... چفت کتم کنده شده )
چفت چریکو ( choft cherikoo ) : دگمه قابلمه ای
چَکیده دادن:به زمین افتادن چیزی و دوباره به بالا پرتاب شدن .
چراغ باد : فانوس ( چراغ تور – چراغ گرد سوز ، چراغ لمپا )
چَن چینو ( chan chinoo) : در قدیم در ایراج اگر بچه ای چشم می خورد و خوب نمی شد زنی لباسهای بلند می پوشید به نحوی که جلو صورتش گرفته و شناخته نمی شد و با یک زنبیل در خانه ها می رفت و مردم خوردنی داخل زنبیل او می ریختند سپس آن خوردنی را به بچه می دادند تا بخورد و رفع چشم زخم شود .
چُغو :( choghoo ) گنجشک ( چغو اُوِنجونو ، چغو سیاوو ، چغو کاکلو ،چغو چرسکو ... )
چِرِسک ( cheresk ) : کوچک و ضعیف ( ریزه میزه )
چوب سرتنور : چوبی بلند برای جابجا کردن آتش تنور که به تدریج سیاه شده باشد .
چَکُل ( chakol ) : کثیف
چَکوله ( chakoola ) : آدم بی دست و پا
چِشگین نیستم ( cheshgein ) : اصلاً حالشا ندارم ( ... چشگین نیستم اینقد راه را پیاده برم )
چَمگَرد ( chamgard ) : پیچ راه
چِلیک ( chelik ) : ظرف نفتی
چِلَنگ ( chelang ) : کارهای روزمره منزل
چراغ را بُکُش : خاموش کن
چرخک ( charkhak ) : قرقره
چلاسیدن ( cholasidan ) : لیسیدن ( چلاسو : آبنبات )
چیل : (chil ) چند سنگ که برای مشخص کردن راه ها در بیابان روی هم گذاشته می شود .
چِندون ( chendoon ) : چینه دان مرغ
چینه ( cheina ) : دان برای ماکیان
چَپال ( chapal ) : مُشت ( ... یه چپال تخمه بیار )
چَپُو : کشک
چِش سفید : نوعی پرخاش به کسی
چاچَپ : چادر شب
چُکُرو پُکُرو : در گوشی صحبت کردن
ح

حَلُوَت : (halovat) مجال ( ... بشین بچه ، حلوت بده )
حِلفَت ( helfat ) : کار بد پنهانی ( ... باز چه حلفتی کردی ؟)
حُوضو ( hovzoo ) : اتاقکی نزدیک جوی آب که در قدیم که حمام عمومی نبود در آن با دیگ آب گرم می کردند و حمام می کردند .
حَُکّّو ( hokkoo) : سکسکه
حَکَم: تکیه گاه
حالی : مشخص ( ... اصلا حالی نمیشه این دو تا برادرن )
حالیته : می فهمی ؟
... حَظ کنی : کیف کنی ( ... همچون بزنمت که حظ کنی )
حَدَس کردن : دست زدن از روی شادی و در عروسی
خ

خالو کُش ( khaloo kosh ) : طحال گوسفند ( می گویند اگر کسی آن را بخورد دایی اش می میرد ! )
خلا ( khala ) : دستشویی
خِفَّت : (kheffat) خجالت ( مایه خفّت )
خَمخَمو : کمر خم راه رفتن
... خُلقم تنگ میشه : نفسم میگیره ( ...هر وقت جوراب پام می کنم خلقم تنگ میشه )
خالو ( khaloo ) : دایی
خَرَند ( kharand ) : فضای پای دیوار باغ که چوبهای اضافه را آنجا می ریزند ( ... پا خَرَند باغمون پر از چوب و چِر شده )
خِفت ( kheft ) : گره فرش
خزان : برگهای خشک شده درخت در پاییز که کف باغ را می پوشاند .
خُشکال ( khoshkal ) : علف های انبوه خشک شده در بیابان
...خر شَل معطل چَش : برای کسی که منتظر بهانه ای باشد که از زیر کار در برود ، این ضرب المثل را می گویند.
خَف ( khaf ) : پنهان ( خَف نشستن = پنهان شدن )
خُوف ( khovf ) : داربست
خَرِف : خرفت
خرفو : بخشی از مغز
خاکالم ( khakalam ) : کوتاه شده " خاک عالم بر سرم" در مقام تاسف گویند (... خاکالم، کی گفته ؟!)
خَلاشه ( khalasha) : ریزه آشغال ( ...خلاشه تو چشمم افتاده بیا چشمما فوتش کن )
خبر کَشو ( khabar kashoo ) : قاصدک
خاک وَرز: گودال کوچکی در انتهای زمین زراعی که کود حیوانی را در آنجا انباشته سازند و در موقع لزوم در زمین استفاده نمایند .
خَلِشکَن ( khaleshkan ) : نوعی خرما
خَرَک ( kharak ) : نوعی خرما ( خارک )
خون طَما ( khoontama) : حریص
خَسیل جو ( khasil jov ) : جو خوشه کرده
خَچ ( khach ) : گوسفندی که صورت آن دارای خطوط باشد ( ...یه بز خچ جا نکردِد ؟)
خُل ( khol ) : خاکستر
خود نماگر : تظاهر کنند ، کسی که کاری را برای خودنمایی انجام دهد
...خرتا خیلی دراز بستی :پایت را از گلیمت درازتر کردی
خُرنَس : خُرخُر بلند و ناگهانی در خواب
د



دو دُمبو ( dodomboo ) : نوعی از بند پایان کوچکتر از عقرب
دِرّو ( derroo ) : نوعی درختچه در بیابانهای ایراج
دُلمُلی ( dolmoli ) : ماست بریده بریده
دَخلِ دو مُشتک ( dakhle do moshtak ) : نوعی بازی بچه ها که یک نفر سنگ کوچکی را در دامن یکی از بچه ها پنهان می کرد و باید فرد دیگر حدس بزند که در دامن کیست ....( دخل دو مشتک تو مشت کی کنم تو مشت اینک ...)
دم الّا بلّا بود ( dame ella bella ) : نزدیک بود ( ... دم الا بلا بود بیفتم تو جوب )
دَدَه ( dada ) : خواهر
دادو ( dadoo) : برادر
دالون ( daloon ) : دالان ، راهرو
درجَن ( darjan ) : بسته محتوی چند جعبه کبریت
دُکارت (dokart ) : قیچی برای چیدن پشم گوسفند
دوکونه پراندن : نوعی راه رفتن الاغ که در یک لحظه قسمت عقب بدن خود را به بالا بیاندازد و بار یا سوار را به پایین پرت کند.
دُنگُرو ( dongoroo ) : قسمت کوچک آویزان به شئ بزرگتر
درنگ ( derang) : لحظه ( ... یه درنگ صبر کن )
درنگ بـرنگ ( derang berang) : سر و صدای فلزات
دار ( dar ) : چوب بلند که بیشتر به عنوان ستون استفاده می شود.
دوغی ( dooghei ) : نوعی خوراک بسیار لذیذ که از کره حیوانی و آرد پخته می شود .
دَبیل ( dabil ) : تنه درخت خرما
دو گرفتن : (dov ) کسی را جزء گروه خود گرفتن ( ... تو بازیتون این بچه را هم دُوِش بگیرِید )
...دست و پا به هم مالیدن : معطل کردن ( ... اینقد دست و پا به هم نمال )
...دست پشت سر نداری ؟ : جمله ای است که وقتی کسی در را نمی بندد به او می گویند ( ... دست پشت سر نداری ، در را چارتا وا انداختی ؟ )
... دِلَم کَنده شد : کنایه از اینکه ترسیدم
دلجوشی ( deljooshi ) : خشم و عصبانیت
دونو : ( doonoo ) گندم بو داده به همراه بنه و کنجد و دیگر دانه های خوراکی که بیشتر وقتی بچه ای متولد می شود درست می کنند و اطرافیان در حالت شادی استفاده می نمایند .
دست به آب : دستشویی
دشته بون : دشتبان ، نگهبان دشت ( در قدیم این شغل مرسوم بوده )
دُمبا ( domba ) : گندم نارس همراه با خوشه که پخته یا بو داده شود.
دندونو ( dandoonoo ) : نوعی آش که هنگام دندان در آوردن بچه می پزند ( آش دندانی )
دربچه ( darbacha ) : پنجره
دست مَرزا ( dast marza ) : خدا قوت
دَم بریدن ( dam ) : نشخوار کردن
دُراق : (doragh) زنگوله بزرگ
دستپاچه :عجول
دست پا گنجشکو : نوعی علف ریز
دُشکی ( doshkei ) : وسیله کوچکی در نخ ریسی قدیم - خربزه کوچک نارس را به دُشکی تشبیه می کنند .
دَلِّه : (dalla)ظرف بزرگ فلزی عموماً برای نگهداری نفت
دَلِه : (dala) شکم چران
دُوری : (dovri) پیشدستی
دسته بیل – یه دسته بیل : واحد اندازه گیری مسافت کوتاه ( ... یه دسته بیل مونده آب برسه سر زمین ، وارشا در کن )
دُرُوش : (dorovsh) درفش
دَفتون ( daftoon ) : شانه قالیبافی
دُروش : (doroosh) افراد گله دار برای اینکه گوسفندهایشان با گوسفندهای گله های دیگر اشتباه نشوند قسمتی خاص از گوش آنها را می برند. این عمل دروش کردن نام دارد .
دِس ( dess ) : از اصوات است خطاب به الاغ برای وقتی که می خواهند پای آن را از روی افسار یا زمین بردارند. ( ... دسسسسس)
دوره – دوره زن ( dovra ) : در روز عروسی، دو مرد و دو زن از طرف خانواده های عروس و داماد در حالی که لباسهای شیک می پوشند ، جهت دعوت اهالی برای عروسی ، به درب منازل می روند که این عمل دوره زدن و این افراد دوره زن نام دارند.
دوماد شیطون: نوعی پروانه سیاه رنگ که به ندرت شبها در کنار چراغهای فانوس در بیابان جمع می شود و در غارها زندگی می کند.
داغی ( daghei ) : نوعی گیاه زیبا در دشت ایراج که اگر کسی به آن دست بزند دستش تاول می زند.
دولِنده ( doolenda ) : ظرف کوچک حصیری در دار دراز که در آن مواد خوراکی مانند کشک یا تخم مرغ را قرار می دهند .
داسَه : (dasa) نوعی علف که در گندمزارها به وفور می روید و برای کشاورزان دردسر ساز است.
دَمبُلاب ( dambolab ) : پر از آب
دیس ( deis ) : کاه ریز چسبیده به دانه گندم که بسیار زبر می باشد و در فصل درو که مادران بچه های کوچک خود را به دشت می برند مواظب هستند که دیس وارد گلوی بچه نشود. ( ... هوا بچه را داشته باش دیس ور نداره )
دیفال : دیوار
دوبُر (do bor ) : تکه دوساله
دولَق ( doolagh) : گرد و غبار
دونه ( doona ) : زخم چرکی (... دستم دونه شده )
دَووله (davoola) : مترسک
دَگمَسه : (dagmasa)سختی کشیدن در کار (... این کار خیلی دگمسه داره )
دَم پَسّا ( dampassa ) : پشت سر هم ،یکنواخت ( ... زمینا از دم پسا درو کن )
دم تو کوه رفته : عبارت نهیب به باد وقتی که نخواهند بوزد (... این دم تو کوه رفته اگر گذاشت ما این کاه را جمع کنیم . )
دیدَنا ( deidana ) : دید و بازدید
در بند چیزی بودن : تمایل داشتن به چیزی ( ... خیلی در بند این غذا نیست )
دوقلو : قلقلک
دَبوک : نوعی تله آهنی به این شکل که حلب روغن خالی را برداشته برای آن دو در روبروی هم با لولا می گذارند و زیر خاک پنهان می کنند و روی آن که همسطح زمین است مقداری کاه و خاک میریزند به طوری که مشخص نباشد . وقتی کبک یا تیهو روی آن راه بروند در آن به داخل باز می شود و به داخل آن می افتند
دُهُل شده : کلمه پرخاش به حیوانات اهلی .
دَق : خاک رس
دلیل کردن : نخی را بدون گره به نخ دیگر پیوند زدن
دست مشک : کنایه از کسی که کاری بلد نیست
دَوید : نوعی پارچه که از آن شلوار درست می کردند
ر

ریش قاضی : نوعی درخچه کوچک در بیابانهای ایراج
رُگا ( roga ) : از شیر گرفتن بزغاله ها (... ما کَرّه هامونا رگاشون کردیم )
رِقماس (reghmas) :نحیف و ضعیف
رقاصو : حشره ای سیاه رنگ با پاهای بزرگ که وقتی پای آن را بگیریم حالت رقص به خود می گیرد
راحتی : قیف
راسیَتش :حقیقتش
ریز مالی ( reizmalei ) : قسمتی از دامنه کوه که بر اثر ریزش کوه به صورت سنگ ریزه روان در آمده باشد .
رَوَد ( ravad ) : طاقچه کوچک بالای دیوار اتاق (رف )
روده: کنایه از نخ در هم و بر هم
...بچه کردن: کپک زدن ( ... رب بچه کرده : کپک زده )
روس ( roos ) : ریشه درخت بادام کوهی با رنگ قرمز تیره که در رنگرزی از آن استفاده می شود.
رونَکی ( roonakei ) : بندی در انتهای پالان الاغ که به ران الاغ بسته می شود .
رِشک : (reshk) نوزاد شپش
روفتن ( rooftan ) :جارو کردن
راهی کردن : فرستادن
رِخشند (rekhshand) : ریشخند- به زور اشتیاق ایجاد کردن ( ... این بچه امروز مدرسه نمی رفت با رخشند راهی اش کردم رفت )
رَصَد ( rasad ) : سهمیه ، ( رصد کردن = تقسیم کردن )
ریخ ( reikh ) : مدفوع گوسفند اسهال
راه رَزون ( razoon ) : نام پیاده راهی که از منطقه مسکونی بافت قدیم ایراج به دشت منتهی می شود ( رَز به معنی باغ انگور می باشد و این راه راهی بوده که در زمانهای بسیار قدیم به باغهای انگور منتهی می شده . کلمه رز مربوط به دوران بسیار قدیم و از کلمات قدیمی و اصیل ایرانی می باشد که در اشعار رودکی و منوچهری و دیگر شعرای قرون اولیه هجری بسیار کاربرد داشته و در وصف آن شعرها سروده اند و حتی در فرهنگ لغات آمده که کلمه رَز به معنی درخت انگور و باغ انگور ابتدا در ایران قدیم کاربرد داشته که کم کم وارد زبان عربی شده و مُعرّب آن به صورت رضوان در آمده به معنی رزبان یعنی نگهبان باغ )
روگا : رغبت ( ... روگا ندارم به خونه برگردم )
رُنده : بد قیافه
رَموک : فراری
رَمُک : شیون و زازی در هنگام مرگ کسی که همراه با زمزمه شعر راجع به فقدان فرد فوت شده باشد .
راگ : نخ پنبه ای که با آن گیوه می بافند .
ز

زَردَک ( zardak ) : هویج زرد
زار وا رفتن : خود را خسته و کسل نشان دادن
زندون: چاله ای کوچک به اندازه بدن گوسفند که گوسفندی را که از شیر دادن بزغاله خود امتناع می کند در آن می اندازند تا بزغاله به راحتی بتواند شیر بخورد.
زنگوی پا ( zangoo) : قوزک پا
زیر کَن ( zeir kan ) : نوعی بوکن با دهانه گشاد
زُفونه ( zofoona ) : زبانه
زَنَق ( zanagh) : چانه
زِنج :(zenj ) صمغ درخت
زَنُکو ( zanokoo ) : زنه ، خانمه ( ...یه زنکو داره میاد )
زمین کندن : شخم زدن
زارَشک ( zarashk ) : نوعی خرما
زایینه ( zaeina ) : نوعی خاک سبز رنگ در اطراف ایراج
زُرَه : (zora) کاه درشت گندم
زارو ( zaroo ) : زنبورها در ایراج دو دسته هستند ؛ زارو و سرخ
زَقنَبود ( zaghnabood ) : زهر مار ، کوفت ( در مقام توهین گفته می شود )
زَیتَق ( zaitagh ) : زیتقم رفت : زهره ام آب شد ، خشکم زد
زَقیلو : کوچک
زُرُنو : بندهای ساقه گندم
زرده مال : زرد و بی حال و نحیف
زِرِنجه : ونگ ونگ بچه
س

سولاخ: سوراخ
سِریت ( serit ) : چوبهای باریک درخت بادام کوهی
سارگ (sarg ) : سار
سُسِّه (sossa) : جگر سفید
سینه بوکندا ( bookanda ) : بیابان جنوب ایراج
...سیب دو آله کرده: کنایه از دو چیز مثل هم (...این دو تا برادر عَین هَمَن، مِث سیب دو آله کرده)
سنگ چینو ( sangh cheinoo ) : بازی یک قل دو قل ( در قدیم که بچه ها زیاد بازی می کردند به آنها می گفتند سنگ چینو بازی نکنید قحطی می آید؟ !)
سَق ( sagh ) : کام
سَرَشیوه : سراشیبی
سَرَبالا : سربالایی
سیا چوله ( sia choola ) : سیاه سوخته
سَلخ (salkh ) : استخر ( ... برو سلخا سر بده )
سنجد شیرینو :جایی در دشت ایراج
سونَند ( soonand ) : سرعت ( این موتوریا به یه سونندی از دم دروازه رد می شن)
سَر پُلّو ( sare polloo) : محلی در ایراج
ساهار ( sahar ) : بوی زُخم ( ...ساهار ماهی )
سو ( soo) : قنات
سینقُر ( seinghor ) : نوعی جوجه تیغی
سنده ( sonda ) : مدفوع
سیم کردن (seim ) : چرکی شدن زخم بر اثر عدم مراقبت
سگ مار : سوسمار بزرگ خطرناک
سُفال ( sofal ) : ساقه گندم
سیله ( seila ) : لوبیا و باقالی نارس
سِندون ( sendoon ) : سندان – کنایه از چیز سنگین
سُندُلی ( sondolei ) : نوع نشستن گربه و سگ (...گربه رو دیوار سندلی کرده )
سیره ( seira ) : حالتی بین خشک و تر ، نمدار
سَختون ( sakhtoon ) : صخره
سیا دمب ( seia domb ) : حیوانی از تیره سوسمارها با دم سیاه
سَبَد ( sabad ) : نوعی علف در صحرا
ساباط ( sabat ) : قسمتی از کوچه که سر پوشیده باشد و چون دو طرف آن باز است تابستانها هوای خنکی دارد و محل تجمع همسایگان است .
سر راهی: در قدیم که مسافران به سفرهای زیارتی می رفتند فامیلهای وابسته مقداری پول در هنگام بدرقه به آنها می دادند که شخص مسافر با آن برای آنها سوغات بخرد، به این پول سر راهی می گفتند .
سر خاراندن : در کاری درنگ کردن (... سر نخارون بیا )
سَنگاب ( sangab ) : چاله های سنگی در میان کوه که آب باران در آنجا جمع می شود . (سَنگاب سال = سَنگابی که یک سال آب را نگه می دارد )
سردرگاه ( sardargah ) : قسمت بالای ورودی در
سَقَط شده ( saghat ) : عبارتی که برای پرخاش به الاغ به کار می رود . (... سقط شده همه سردرختیا را خورده )
سَرجُل (sarjol ) : پوششی که بر روی پالان الاغ قرار می گیرد .
سر بیل : اصطلاحی در شخم زدن زمین که کندن زمین عمیق نباشد و با سر بیل کنده شود .
سکَندَری ( sekandarei ) : تنه زدن ، تنه خوردن
سنگ و سُقاط ( soghat ) : سنگ و ناهمواری
سُلّیدن ( sollidan ) : از هم پاشیدن و پخش شدن (… بار هیمه سُلّید )
سر دست ( sar dast ) : حالتی از راه رفتن الاغ که در حال افتادن باشد (... خرمون امروز هی سردست میره )
سُک ( sok ) : سقلمه
سر دَنگ ( sar e dang ) ، سر کَیف :سر حال ، هنگام احوالپرسی هم به کار می رود (... سر کَیفی ، عَیالون خوبن ، باک ندارن
- پُر بد نیسَن
- بفرمائد خونه
- زحمتتون میدیم
- زحمت می کشِد ، راحت نور چشم )
وقتی مهمان از خانه می رود ؛
(- خوش اومدِد ، قدم بر چشم
- بِشینِد، بیرون نیائد
- منّتتون می داریم ، سلامشون برسون ، خدا نگهدار ...)
سیل کردن : تماشا کردن
سُکال (sokal ) : زخمی که روی آن خشک شده باشد، می گویند سُکال بسته است .
سِفنه : توده چرک و کثیفی روی بدن ( ... پاهاش سفنه بسته )
سَمسُرت : شاخه درخت بین خشک و تر
سَنیفه : نوعی کرباس راه راه که از آن عبا درست می کنند
سَخلُوی : سختی
سرگاش : کود اولیه زمین زراعی
ش

شُوَنگَر ( shovangar ) : چوبی که قسمت دستگیره آن باریک و طرف دیگر آن ضخیم باشد و برای خرد کردن ساقه لوبیا و باقالی و ... جهت جمع آوری محصول آنها استفاده می شود .
شِکَمبه: سیرابی
شیوَه ( sheiva ) : آویزان، مایل ( ... هر وقت سایه ها شیوه شد راه می افتیم )
شاش بند: بیماری که فرد در ادرار کردن با مشکل رو به رو شود .
شب خونی ( shab khoonei ) : در شبهای ماه مبارک رمضان ساعتی مانده به اذان صبح از بلندگو مناجات پخش می شود که به آن در اصطلاح شب خونی می گویند.
شور خون ( shoorkhoon ) : غسالخانه
شِرَق ( sheragh) : از اصوات است ، صدای شکستن شاخه درخت
شِرِند ( sherend ) : مغز گوسفند
شُلار ( sholar ) : غیر متراکم ، با فاصله (...علفا را شلار بریز تا خوب خشک شه )
شُمال : باد ملایم و فرحبخش ، نسیم ( ... هِییی یه شمال اومد )
شمال رو : هوای همراه با نسیم ( ... امروز هوا شمال روَه )
شَنگ ( shang ) : هسته دانه انار
شَخمو ن ( shakhmoon ) : فضولات پرندگان (... مرغا اینجا شخمون کردن )
شُغوم ( shoghoom ) : نفوس بد زدن ( ... اینقدر شغوم بد نکن )
شیوو ( sheivoo ) : وقتی که در معرض باد بخواهند آتش روشن کنند چند نفر دور اجاق جمع می شوند و طوری در کنار هم قرار می گیرند که باد به آتش نخورد و آتش روشن شود و گاهی چادرشبی را هم روی سر خود می اندازند . به این عمل شیوو کردن می گویند ( ... بچه ها بیایید شیوو کنیم تا آتش گیرا شه )
شهید: تشنه
شاشه ( shasha ) : حشرات ریز در برنج و حبوبات
شاد ( shad ) : صاف ، متضاد در هم و بر هم ( ... این گُندله نخا شاد کن )
شَپَرو ( shaparoo ) : حشره و پروانه
شُمُور کشیدن ( shomoor ) : تکان کوچک به خود دادن ( ...خوابیده بود ، هر چی جیغش کردم شمور نکشید )
شاخ جنگی : درگیری دو گوسفند با زدن شاخ ها به همدیگر
شیر خرگوش : از گیاهان صحرایی و خوردنی
شیر دختر : از گیاهان صحرایی و خوردنی
شُل شُلی ( shol sholei ) : نوعی نان که با خمیر شل پخته می شود.
شیله ( heila ) : شیب های ملایم در کوه
شغال مرگی ( shoghal margei ) : خود را به مریضی زدن (. خودشا به شغال مرگی زده - شغال مرگی در میاره )
شغال برده: هنگام پرخاش به مرغ گویند ( ...این شغال برده ها اینجا شخمون کردن )
شُغله ذمه : مدیون
شَپشَپه : آغشته ( پوزه اِش شپشپه خون بود )
ض

ضِفنالی : ضعیف نالی
ط

طناف: طناب
ع



عروسو ( aroosoo ) : گوسفندی که صورت آن سفید باشد .
عِلک :(elk)صمغ درخت بنه
علف گنده بو: نوعی علف بد بو که در بیابانها می روید که حتی گوسفندان هم به طرف آن نمی روند .
عَدل ظهر ( adl ) : سر ظهر
عِبر ( ebr ) : زشت
عبیر : کهیر
عَلایده ( alaeida ) : بخصوص – عمداً (... علایده بهت نگفتم )
عَمَله زمین کَن : کارگری که زمین را شخم می زند .
عمله پسیمی : کارگری که بعد از ظهر کار کند .
عَلد : عدل ، صاف
عکسه : عطسه
غ



غال ( ghal ) : سوراخ ( غال مورچه )
غدیلو ( ghadeiloo ) : چاله های کوچک در بیابان که هنگام بارندگی آب در آنها جمع شود. همان غدیر است .
غاز قُلَنگی ( ghazgholangei ) : ناهموار – جسم ناهموار ، شخص بسیار لاغر ( ... این چوب خیلی غاز قلنگیه )
غیره : غریبه
غَیرَتو:حشره ای در بیابان که از چوب های ریز و زیاد با استفاده از آب دهان خود خانه ای سه- چهار سانتی برای خود می سازد . قبلا می گفتند اگر کسی خانه این حشره را که با مشقت و پشتکار ساخته شده ، به دستگاه کاربافی ( صنایع دستی نساجی قدیم ) آویزان کند ، بر سر غیرت و پشتکار می آید و کارش سریع پیش می رود . { البته به شرط الگو گیری از این حشره در سعی و تلاش }
ف



فِلّه ( fella ) : آغوز ، ماک
فاش ( fash ) : فحش ، ناسزا
فُرت ( fort ) : سر کشیدن ( ... آبا فُرتش کن ) = جرعه ( یه فرت آب )
فَند ( fand ) : فن ، زیرکی (فلانی خیلی فند داره )
فَلَقو ( falaghoo) : از ابزار نخ ریسی
فرسق ( farsagh) : فرسخ
قول کردن : باور کردن ( ... من حرفهای تو را قول نمی کنم )
فنجون دوونو ( fenjoon davoonoo ) : اتاقکی در دشت ایراج که در قدیم که واحد سنجش میزان آب مصرفی زراعی فنجان بود، در آنجا مشخص می شد هر شخص چقدر آب برای زمین زراعی خود استفاده کرده است و چه میزان از سهمیه آب او باقی مانده است؛ به این صورت که دیگی را پر از آب می کردند و یک کاسه مسی ( سنگین ) که کف آن سوراخ بود را روی آب دیگ می گذاشتند که کاسه با توجه به سوراخی که داشت آهسته آهسته پر از آب می شد و زیر آب می رفت ، هر بار که کاسه پر می شد یک فنجان آب برای شخصی که در حال آبیاری بود حساب می شد . در حال حاضر واحد سنجش، ساعت می باشد .
ق



قیچ ( gheich ) : درختچه ای در بیابانهای ایراج
...قد تو گور گذاشته : عبارتی است برای پرخاش به بچه ها ( ... این بچه های قد تو گور گذاشته هر روز تو گله ور میدُوَن )
قاسمعلی یو : کفشدوزک ( بچه ها وقتی کفشدوزک را می گیرند آن را روی دست خود قرار می دهند و دست خود را رو به بالا نگه می دارند و درحالی که کفشدوزک به طرف انگشتان آنها حرکت می کند این شعر را می خوانند که " قاسمعلی یو مادر و پدرت سر کوه بلند دارن نون و شیره می خورن گفتن قاسمعلی یو ی ما را بگو کفشاشا پا کنه تُنگشا پر از آب کنه پرواز کنه بیاد " که در این هنگام کفشدوزک به بالای انگشتان آنها رسیده و پرواز می کند ! )
قاصد کورو : وقتی پسری بخواهد به خواستگاری دختری برود ، قبلا یک نفر را به صورت کاملا سرّی به خانه عروس می فرستند که ببینند نظر آنها مثبت است یا خیر ، به این شخص قاصد کورو می گویند .
قُلوُت ( gholoot ) : جمع شدن حیوانات در کنار هم( ... همه گوسفندا یه جا قُلوُت شده بودن )
قَنطِره ( ghantera) : نوعی گیاه بلند سوزنی شکل همیشه سبز که در کنار جوی ها به صورت متراکم می روید .
قَوَه سینی ( ghava ) : سینی
قَلا قُلو ( ghalagholoo ) : همهمه ( ... اینقد قلاقلو نکنید )
قُرقُچّو ( ghorghochchoo) : غضروف
قُپّه ( ghoppa ) : گل آفتابگردان
قایمو ( ghaeimoo ) : بازی قایم موشک
قرار بگیر : بنشین و اذیت نکن ( ... یه جا قرار بگیر )
قُلُپ ( gholop ) : لپ
قَلیف ( ghaleif ) : قابلمه
قلیف زیر کردن : اصطلاحی است در شخم زدن زمین که وقتی کسی می خواهد از کار شخم زدن شانه خالی کند ، قسمتی از زمین را با بیل می کند و روی قسمت کنده نشده می ریزد که به ظاهر چنین می نماید که تمام زمین کنده شده است ! به این عمل ، قلیف زیر کردن می گویند .
قَیقاج ( ghaeighaj ) : کج
قَلب: فضول ( ... عجب بچه قلبیه )
قُرچ قُرچ : صدای گلو هنگام قورت دادن مایعات
قاق ور زده ( ghagh var zada ) : صورت لاغر و نحیف
قرقره افتادن : اسهال شدن
قاش ( ghash ) : آب بردگی در دامنه کوه ها که طی سالها بسیار عمیق شده باشد.
قَینقَینگو : اسباب بازی که با نیمه پوست گردو ، چرم و موی دم گاو درست می کنند و صدای زیادی دارد .
قُو ghov : قسمتی از شاخه درخت ( پَده یا بنه ) بسیار مسن که پوک شده باشد .
ک



کَمبُلو ( kamboloo ) : نوعی سبزی صحرایی که از برگ ، ساقه و ریشه آن استفاده می شود و بر دو نوع است : گردو - درازو
کالَک ( kalak ) : خربزه نارس
کَف بیل ( kaf beil ) : بیل پهن
کاشوندن : خراشیدن
کَنگ (kang) : کپک
کِنِس : خسیس
...کمر مویی را دو تا نمیکنه : هیچ کاری نمیکنه
کُندُله ( kondola ) : فردی که در راه رفتن کند باشد .
کَلَرّه ( kalarra ) : شاخه درخت تقریباً خشک و کم برگ (... این بُتّه خیلی کَلَرّه شده )
کِلِک : (kelek) ترشحات چشم که در گوشه آن به صورت خشک شده جمع شود.
کُتَل ( kotal ) : سرازیری( کتل آسیو ، کتل مَیسینو ، کتل گله ، گتل تهجوب ، کتل دروازه ، کتل مزار ، کتل خر کُشون و... )
کارت اومده : گوسفندی که در حال مردن باشد- همچنین عبارت پرخاش به گوسفند
کُرُچیدن ( korocheidan ) : جویدن خوردنی جامد که همراه با صدا باشد .
کُروک ( korook ) : تو کروک بودن : تو فکر بودن ، ( تو کروکه = تو خودشه )
کیسه پیله :کیسه
کِرگاس ( kergas ) : کرمهایی در زیر پوست گوسفند
کُپ ( kop ) : واژگون
کَله مال ( kalla mal ) : لبریز
... کَره مون رد شده : کره مون از گله به خونه نیومده ( ... بچه ها تو گله ور دُویدن کره مون رد شد ! )
کار بافو – کاردُوونو : عنکبوت
کوزَه او انداختن : بادکش کردن موضع درد
کُله کُوی ( kola kovei ) : جستجو در وسایل
کوکو مریمو ( kookoo maryamoo ) : نوعی حشره خاکی که برای به دست آوردن غذای خود خاک را به صورت قیف کوچکی در می آورد و خود در پایین ترین قسمت آن کمین می کند تا حشرات دیگر که درحال رفتن از آن مسیر هستند درون آن سقوط کنند و این موجود آنها را به دام بیاندازد و بخورد .
کُلوت (koloot) تل و پشته
کَمکال (kamkal ) : فضای زیر کوه یا دامنه کوهها یا کنار مسیل ها که حالت غار با دهانه گشاد و ایوان مانند دارد.
کمون رستم : رنگین کمان
کَوِرچَه (kavercha ) : سفیدی روی لباس ناشی از عرق
کُوُو ( kovoo) : انجیر نارس
کُلوخو ( kolookhoo ) : زردآلو نارس
کاج ( kaj ) : اطاقکی که نزدیک خانه یا نزدیک دشت بنا کنند و از آن برای ذخیره کاه استفاده نمایند .
کُوَه (kova) کندو زنبور
کَرّه (karra) بزغاله
کَفت ( kaft ) : کتف
کِلِچ ( kelech ) : انگشت کوچک
کیش _ کِت ( ket ) : کلمه نهیب به مرغ برای فراری دادن آ ن
کُت ( kot ) : نوعی بز با گوشهای کوچک و کشیده
کُت کُتو کردن : در گوشی صحبت کردن
کلّه بذار: بخواب (... برو کله بذار )
کَوِشک : (kaveshk) بخشی از درخت خرما در قسمت انتهای برگه که ضخیم و پهن است .
کِرمُکو ( kermokoo ) : کوهی در غرب ایراج
کج مار : نوعی مار
کور مار ( koor ) : نوعی مار
کُلوزه ( kolooza ) : غوزه پنبه ( سیبی )
کَل ( kal ) : گوسفند بدون شاخ
کودری ( koodarei ) : نوعی پارچه
کَل ( kal ) : چوب ذرت و آفتابگردان ( کَل ذرت )
کُماچ ( komach ) : نوعی نان محلی ضخیم که با روغن داخل قابلمه ( قلیف ) بپزند .
کُنده : (konda) تنه درخت
کَل کَلی ( kal kalei ) : نامنظم ، سری که درست اصلاح نشده باشد.
کُدُمبه ( kodomba ) : کلّه (کدو کلّه)
کال ( kal ) : سوراخ کوه
کَج ( kaj ) : آشیانه پرنده
کَلاج ( kalaj ) : لوچ
کَندال ( kandal ) : هنگامی که گوسفند یا حیوان از شدت خستگی توان حرکت نداشته باشد می گویند کَندال شده است .(... بزمون کندال شده )
کَلَک (kalak ) : چوبی که به صورت قلاب باشد و یک طرف آن را با طناب به سقف وصل کنند و طرف قلاب شکل آن را برای آویزان کردن وسایل استفاده کنند.
کاشو (kashoo ) : ته دیگ
کُو شورو (kovshooroo) : گودال کوچکی در کنار جوی آب که کاه و علف را در آن می شویند.
کاشو ( kashoo) : قلقلک کف پا ( ... خودشا به خواب زده کاشوش کن تا وخیزه )
کمونه کش ( kamoona kash ) : چیزی که با شدت به جایی برخورد کند و به طرف کسی پرتاب شود ، می گویند کمونه کش کرد .
کوز ( kooz ) : محل نگهداری مرغ
کلیدون ( keleidoon ) : وسیله ای که در قدیم از چوب می ساختند و به عنوان قفل دربهای چوبی از آن استفاده می کردند و در محفظه ای در کنار درب قرار می گرفت .
کوله : (koola) مخفیگاهی که برای شکار حیوانات و پرندگان نزدیک آبگاه ها از سنگ و چوب می سازند .
کَسارگ ( kasarg) : نوعی مرغ
کَرَت ( karat ) : دفعه
کُول (kovl ) : یاد ( از کُولم در رفت : از یادم رفت )
کُندِله ( kondela ) : شخصی که در راه رفتن کند باشد .
کو کو ( koo koo ) : جغد ، فاخته
کُنده زانو : زانو
کازه (kaza ) : تل و پشته
کِریُو: (keryov) خیلی شور
کاله : (kala) پوششی برای بعضی چیز ها ؛ کاله گردو ، کاله تخم مرغ ( کاله زلو )
کَجَنگ ( kajang ) : خوشه خرما که خرمای آن را چیده باشند .
کَمچَلیز ( kamchaleiz ) : ملاقه
کُلوچ ( kolooch ) : قراضه
کَلَفت ( kalaft) : گاز زدن بزرگ به چیزی (... بیا کلفتش بزن بخور )
کُتره : (kotra) توله ( کُتره سگ )
کَنَفو ( kanafoo ) : شاهدانه
کولار ( koolar ) : بز جوان
کَلّه ( kalla ) : سر افکنده ( ... فکر کرد من نمیدونم ، وقتی فهمید ، کلّه شد رفت . )
کَلّه کشو ( kalla kashoo ) : از پشت جایی در یک لحظه نگاه کردن و دوباره خود را پنهان کردن ، سرک کشیدن
کُلُمبزی ( kolombozei ) : بر آمدگی
کالیو: (kaliyoo ) چاله کوچکی که بچه ها با سنگ بکنند .
کَمَری ( kamarei ) : نوعی گوسفند که روی کمر آن خط داشته باشد .
کاکُل دوشی ( kakol ) : سوار کردن بچه روی دوش خود
کاسه مال: غذایی دارویی و مقوی برای بچه ها شامل هفت گل ، بادام و ....
کوزَل ( koozal ) : قسمتی از کاه گندم که در هنگام خرمن کردن وارد گندم شود .
کوزل کوب : ابزاری چوبی با دسته باریک و بدنه ضخیم که برای ضربه زدن به خوشه هایی که گندم در آنها باقی مانده و جدا سازی گندم استفاده می شود .
کورو (kooroo) : مه ( ... کورو همه جا را گرفته )
کورو : فتیله چراغ که پایین باشد . ( ... چراغا کورو کن )
کُرپَه ( korpa ) : محصول یا چیزی که از نظر رشد عقب باشد ( ... ما امسال این زمین گندممون کُرپه شده )
کِلِش کِلِش ( kelesh ) : از اصوات است ، صدای دو چیز مانند کاغذ که به هم کشیده شوند.
کَیک ( kaeik ) : کَک
کِشاله ریز ( keshala ) : قرار گرفتن پشت سر هم در یک مسیر ( ... یه وقت دیدم بُزا کشاله ریز دارن میان )
کفتر بچه : نوعی گلابی
کَش ( kash ) :کنار ( کَش راه = کنار راه )
کیجو ( keijoo ) : توده چوب های باریک و کوچک که بر روی هم انباشته شده باشد . ( ...برو کیجو جم کن الو کنیم )
کنزآب ( kanzab ) : جلبک
کفته ( kafta ) : خمیر نیم پخته که جمع شده ، در کف تنور بیفتد.
کَشکِله ( kashkela ) : خرمای خراب
کوم (koom ) : کام ، سقف دهان
کَسرِش می کنه: براش کسر شأن است .
کُلوخ کوب ( kolookh koob ) : وسیله ای چوبی با دسته بلند و سر ضخیم که برای نرم کردن کلوخ زمین زراعی استفاده می شود .
کُول ( kovl ): حلقه های سیمانی که برای دور چاه یا قنات برای جلو گیری از ریزش به کار می رود .
کورا کورا ( koora ) : از اصوات است برای وقتی که می خواهند الاغ را آهسته بگیرند .
کلاه برگه ای : کلاه حصیری
کارفرما : وسیله کار ، ابزار
کَوِر : خوشه درخت بنه که بنه آن را چیده باشند یا بنه نارس داشته باشد ( کَوِر بنه )
کُلُوشو : قسمتی از سم گوسفند
کَپچ : قوسدار( ... بیل کپچ – کپچه بیل )
کُوشه ( kovsha) : از دانه های روغنی است .
کُلُوس kolovs : کرفس
کاسه کُندِله : کاسه و کوزه گِلی شکسته
کور گم : ناپدید
کرم زردچوبه : تکه های زردچوبه ساییده نشده که به شکل کرم است .
کُجون : دشت
کَنگو : کپک زده
کرمُنه : نوعی توهین
کَدراکه : نان خشک شده
کیش : نوعی پارچه سنتی
کِشته : برش اَنغوزه
کول : دو قطعه سنگ نازک که به شکل مثلث روی گیاه انغوزه می گذارند که محل آن مشخص باشد و آفتاب نخورد
کُتول : ظرفی از پوست گوسفند که اَنغوزه در آن می ریزند
گ

گُمب ( gomb ) : سوراخ استخر و محلی که آب وارد باغ می شود . ( گُمبه سلخ – گُمب باغ ) - (حالا که شغال از گمب باغ بیرون رفته گمبا می بندن! )
گیرا ( geira ) : روشن شدن آتش ( ... آتشا گیرا کن )
گَلَن (galan ) : مخفف گالن ، ظرف نفتی
گیس بلندو (gis boland ) : زردپی
گَل گُلو هم ( gal goloo ham ) : در هم بر هم
گَلوبنده ( galoo banda ) : گردن بند
گلیز ( geleiz ) : آب دهان
گندم گیاوو : نوعی علف
گُراش ( gorash ) : دفعه ، مرتبه
گُله ( gola ) : تاج مرغ و خروس
گورگا ( goorga ) : قسمتی از جوی که پهن می باشد و آب در آنجا به چند شعبه تقسیم می شود . ( گورگا صدمنی )
گاهَس ( gahas ) : احتمالاً (... گاهس نمیاد )
گیدو ( geidoo ) : زائده ای در پلک چشم ( ...چشمم گیدو در اُورده )
گالو بته سرو ( galoo ) : میوه درخت سرو
گودال خُجه: گودالی در محله دم دروازه ایراج که در قدیم آب داشته
گاباشه ( gabasha ) : احتمالاً (... گاباشه رفته دشت )
گیر از دست و پای کسی در رفتن : شوکه شدن ، بر اثر شنیدن خبر بد، ناگهان سست شدن ( ... تا شنیدم گیر از دست و پام در رفت )
گَرتال ( gartal ) : گرد و غبار زیاد ( ... اینقد گرتال نکن )
گَهگیر ( gahgeir ) : ناسازگار ، نگرفته
گیله ( geila ) : گِله
گم و گُتار ( gom o gotar ) : گم
گشنه مرده ( goshna morda ) : مفلس ، نیازمند
گرگین ( gorgein ) : در قدیم برای به دام انداختن گرگ از سنگ تونل کوچکی به اندازه هیکل گرگ می ساختند و در انتهای آن تکه گوشتی قرار می دادند و گوشت را به نخی وصل می کردند و سر دیگر نخ را به سنگ پهن بزرگی در بالای دهانه تونل می بستند وقتی که گرگ در انتهای سوراخ گوشت را حرکت می داد بر اثر کشیده شدن نخ ، سنگ بزرگ دهانه تونل را مسدود می کرد و گرگ به دام می افتاد.
گالو ( galoo ) : زگیل
گَرتو ( gartoo ) : مه
گُداخته ( godakhta ) : غذایی مقوی که از روغن حیوانی و تخم مرغ و شکر تهیه می گردد و زن تازه زایمان کرده از آن استفاده می کند.
گوش کن! : عبارتی که در مقام تعجب در حین صحبت کردن کسی یا دادن خبری بیان کنند.
گیوه (geiva ) : نوعی کفش کار
گالِش ( galesh ) : نوعی کفش راحتی
گُس پا ( gos pa) : از خانواده بندپایان ( شبیه کنه )
گُر کُشته ( gor ) : عبارتی برای پرخاش به گوسفند ( حروم شده )
گَنکُتو ( gankotoo ) : بلبل کوهستان
گُردو : (ghordoo) قلوه
گُندِله (gondela ) : توده نخ
گوپ ( goop ) : توپ
گوپونی ( goopoonei ) : توپ بازی
گَردون ( gardoon ) :وسیله ای کوچکتر از گاری دارای چهار چرخ دندانه دار بزرگ که در قدیم که خرمنکوب وجود نداشت آن ر ا به الاغ یا گاو می بستند و بر روی ساقه های گندم حرکت می دادند تا گندم از خوشه خارج شود.
گوله ( goola ) : زمین زراعی کوچک
گوش کوه : سوراخهایی با دهانه تنگ و عمق بسیار زیاد در ارتفاعات کوه که بخارات کوه از آنجا خارج می شود و حالتی شبیه دم و بازدم دارد .
گولیو (gooleioo ) : وقتی که بچه ای را چشم می زنند زنهای همسایه خمیرهایی را به شکل گلوله در می آورند و آتش زیادی را در کوچه فراهم می کنند وقتی آتش می سوزد و زغال می شود گلوله های خمیر را میان زغالها می ریزند و با چوبی خمیر و آتش را به هم می زنند که در این لحظه چند عدد از خمیر ها که " گولیو" نام دارد می ترکد و با صدای زیاد از آتش به بیرون پرت می شود که می گویند چشم حسود ترکید.
گُلمه (golma ) : قسمتی از جایی ( گُلمه جا )
گَلون ( galoon ) : گردن ، گلو ( ... بگیر گلونشا بکَن حروم شد = سر گوسفندا ببر )
گَرت ( gart ) : نوبت آبیاری در ایراج که هر 16 روز یکبار می باشد ( ... تا گرت دیگه زمینامون خشک میشه )
گُلّه :(gholla)گلوله
گُلو : گل آلود
گُل ماس ( gol mas ) : ماست و شیر که با هم آمیخته شود.
گرمایی ( garmaei ) : گرمازده
گُل گُلی ( golgolei ) :رنگ وارنگ
گله در رُو: برای بیان زمان ( صبح زود قبل از طلوع آفتاب) (...گله در رو باید راه بیفتیم )
گَرّو (garroo ) : جایی در بیابان نزدیک کوهستان ( نزدیک گولار ایراج – گرو گولار )
گُه تالونو (goh taloonoo ) : سرگین غلتان
گایه (gaya ) : اثر چیزی روی بدن ( مثل اثر کش جوراب )
گلِ بو : گل محمدی
گُشک ( goshk ) : مرحله ای از بافتن زنبیل حصیری می باشد که در این مرحله برگه های درخت خرما را به صورت بافتنی در می آورند. (... باجونم داره گشک میبافه )
گُمپُله ( gompola ) : توده نخ
گَل (gal ) : دور چیزی ( ... گَل دستشا بگیر بیارش )
گوُو ( govoo) : چهار دست و پا راه رفتن
گاب خدا ( gab ) : نوعی سوسک
...گیراگیر بود : نزدیک بود
گُرپ : دنبال کسی دویدن ( ... گرپش کرد تا گرفتش )
گَل گَل gal gal : سر و صدا
گُجار : شکاف
گُرُپ گُرُپ : صدای بم ناشی از ضربه خوردن روی چیزی
گرگ انداز : روده بزرگ گوسفند
گِبر : پل شلوار
گازورو : سنگ سوراخ سوراخ
ل



لیسک (leisk ) : چوب صاف و بلند
لُمبَر ( lombar ) :باسن
لوش ( loosh ) : لجن
لا ابر ( la abr ) : ابرهای نازک که بعضی از قسمتهای آسمان را پوشانده باشد .
لَخت (lakht ) : سنگ پهن نازک
لَخَر : زمینی که به صورت تخته سنگ پهن باشد .
لَلَه (lala ) : پرستار بچه
لَقّاطه ( laghata ) : قراضه ، فرسوده
لِشواره ( leshvara ) : پاره پاره
لنگ به لنگ : تا به تا ( کفش لنگ به لنگ )
لَقلا (laghla) : یقلوی – ظرفی شبیه ماهی تابه
لُغُنچهloghoncha ) ): تکه ای از چیزی (... افتادم سر زانوَم لغنچه کن شد )
لُغوم (loghoom ) : سیم کوتاه که به دو طرف آن نخ بسته و آن را داخل دهان بزغاله کنند و نخ را به دو طرف سر بزغاله ببندند که نتواند از مادر خود شیر بخورد تا صاحب گوسفند از شیر آن استفاده کند.
لیف: طناب
لَمپا :نوعی چراغ روشنایی
لیب ( leib ) : نوعی علف صحرایی
لُغُز (loghoz ) : حرف کنایه دار (... چار تا لُغُز بارش کن )
لَمبُو ( lambov) :ریختن آهسته آب از ظرف لبریز از آب (... اینقدر این تاسا آبش کردی که هی لمبو میخوره )
لوک (look ) : شتر نر
لَکنه : لق لق ( ...نردبونا محکم بگیر لکنه نخوره )
لَشت ( lasht ) : گودی های کوچک در سنگ کوه ها که با بارش باران کم در آن آب جمع می شود . ( ... بارون بد نبود لشتوا پر آب شد )
لَردَکی ( lardakei ) : جایی که زیاد باد بوزد و خنک باشد .
لُک (lok ) : برآمدگی کوچک روی بدن بر اثر آسیب دیدگی (... خوردم زمین پام لُک شد )
لَک ( kak ) : فک
لَپَر ( lapar ) : لپه حبوبات ( باقلا لپر )
لَواسه (lavasa) : توده گل بزرگ همراه با ریشه گیاهان که هنگام شخم زدن کنده می شود. ( ... یه لواسه وردار بذار دم وار )
لَس ( las) : شل و وارفته
لَپَتو (lapatoo ) : نوعی پرنده کوچک
لِچ ( lech ) : خیس خیس (... لِچ عرق شدم )
لَت ( lat ) : نصفه حبوبات
لُنج ( lonj ) : لب
لُهُرد ( lohord ) : سنگ بزرگ
لُنج تاباندن ( lonj ) : حرکتی در لب به نشانه کم محلی و تمسخر ( ... هر وقت منا میبینه لُنج میتابونه )
لب دُر : لب شتری
لِم : قِلِق
لُغُنچه : قسمتی از چیزی ( ... شلوارم لغنچه کن شد )
له و لَوَرده : له
م



...مادرت بچه کور میاره : وقتی کسی خوراکی که خودش تهیه کرده برای دیگران می آورد نباید خود از آن بخورد و گر نه می گویند "مادرت بچه کور میاره !"
مافَنگی ( mafangei ) : خراب ( ... امشب آبمونه ، طیفونم میاد ، چراغمونم مافنگیه )
مَندیل ( mandeil ) : دستار ، عمامه
مَغموم: بی بهره ، متضرر
مردخونه (mard khoona ) : بوکنی که در کنار بوکن گوسفندان می کَنند و شخص چوپان شب در آنجا می خوابد .
موجو ( moojoo ) : بادام کوهی
مرغک : آخوندک ، اگر مرغ این حشره را بخورد مسموم می شود و می میرد .
مَمُو ( mamov ) : خطاب به مادر
مَمَن ( maman ) : مادر
مَنداب : گیاهی که از آن روغن گرفته و در چراغهای قدیم استفاده می کردند .
مُلتفت: متوجه ( ... ملتفتی چی میگم ؟)
مُحیل باز eil ( mohbaz ) : حیله گر
مُرافه : بگو مگو ( مرافعه )
مُدبَق ( modbagh) : مطبخ
مَناگی ( managei ) : به زبان آوردن مکرر مشکلات و رنج های دیگران با حالت تمسخر ، که در این هنگام شخص در آستین خود تُف می اندازد تا به سرش نیاید و می گوید بی مناگی ! ( ... مناگی نکن به سرت میاد )
موسه (moosa ) : داشته های خود را به رخ کسی کشیدن (... بچه ها بیاین موسه اش بدیم )
موندگی ( mondagei ) : خستگی ( ... بیا بشین موندگی بنداز )
ماسوره شُش ( masoora) : نای
مُتَنگ ( motang ) :نوعی کلنگ
موش عروسو : سنجاب
مُلَنگ ( molang) : ایستادن و بر و بر به کسی یا چیزی نگاه کردن ( ... مُلَنگ واساده داره منا نگام میکنه )
مزار گبرا : محلی بسیار قدیمی در ایراج که قبرستان گبرها بوده است .
مَسکه : (maska) کره حیوانی
مرگی: وقتی که چند نفر در مدت کمی بمیرند، می گویند مرگی افتاده
مُگِشک ( mogeshk ) : سبزی دشتی خود رو که در پخت آش از آن استفاده می شود .
مُرده بَنگ ( morda bang) : رتیل ، عنکبوت زهر آگین
مَگین (magein ) : محلی در دشت ایراج
مَردُکو ( mardokoo ) : مَرده ( ... یه مردکو داره میاد )
مَندَمول ( mandamool ) : نا خوش احوال (... این بچه امروز مندموله )
میون خونه ( meioon ) : حیاط
مَیدون ( maeidoon ) : حسینیه ایراج ( میدون تو ده – میدون پشت قلعه ) ( ... دو ماه محرم هر شب میریم مَیدون )
مَلور ( maloor ) : ولرم ( ... هر وقت آب ملور شد برو سر و برتا بشور )
مَتکی (matkei ) : شیرین بیان
میون پی ( meioon pay ) : خانه هایی که طاق ضربی دارند فضای گود میان دو طاق در پشت بام را میون پی گویند مَلار (malar) : بافت اولیه طناب تهیه شده از الیاف درخت خرما
مَشام ( masham ) : حس بویایی
مَنگال (mangal ) : نوعی داس
مُچّه : مزه ( ...مُچه شا بکش )
مومنایی ( moomenaei) : مومیایی ( ماده چسبناک قهوه ای رنگی که در سقف بعضی غارها یافت می شود و در قدیم برای رفع دردهای استخوان و مفاصل به عنوان ضماد استفاده می شد )
مَشیم (masheim ) : قسمتی از فتیله چراغ فانوس
مُخُل (mokhol ) : مُخِل، دردسر دار ( ... ای داد هی ، مُخُله، امروز هی بار سفال میسُلّه، طنافا قایُم بکش )
مَجمَع ( majmaa) : سینی مسی بزرگ
ملّا شدن (molla ) : با سواد شدن ( ملّا شدن چه آسون آدم شدن چه مشکل )
مُظَنَه ( mozana ) : به گمانم
مُجُلو : غوزک پا ، زنگوی پا
مَستوره : نمونه جنس
میوه مهار : میوه
مُد فُری : منزجر و عاجز
ن



نَهالی - نهالین ( nahalein ) : توشک
ناشاغول : بد ذات
ناخبرونه ( na khabaroona ) : بی خبر ، ناگهان
نوتُر (novtor ) – نوچَنگ : قسمتی از جوی که آب از ارتفاع به پایین بریزد . ناودان ( ... اونقد بارون اومد که نوتور شه ؟)
ننگی : فضولی
نیشک ( neishk ) : منقار ( ... خروس نیشکم زد )
نَگَدو ( nagadoo ) : میوه نارس – توت نارس
نیم چَنگ ( neim chang ) : نیم باز ( در نیم باز )
نُگو ( nogoo ) : ترد ( … سبزی نُگو بچین ).
نَزلَه ( nazla ) : سرماخوردگی
نُوَه ( nova ) : قسمت فرورفتگی پشت بام خانه های ضربی
نکرده کار : شخصی که تن به کاری نمی دهد ( نکرده کار نبرش به کار / گر بردی چندش مزد کار )
نِشون : محموله ای که از جایی برای کسی بفرستند .
نهیب نوا : پرخاش
نون سیرو (seiroo ) : نانی که در آن نوعی سبزی دشتی به نام سیرو استفاده شود .
نون زردو ( zardoo) : نوعی نان چرب و زرد که بیشتر در قدیم در قبرستان خیرات می کردند .
نون کلاغ : قارچ
نَهَنگ (nahang ) : روشی برای تکثیر درختان ( خوابانیدن )
نِزم ( nezm ) : باران ریز و مداوم که چندین ساعت ببارد ( ... بارون نزم برا بیابون خوبه )
نُفه (nofa ) : جای کش شلوار
نرم و نال : له
نَسِرم ( naserm ) : محلی که آفتاب کم به آنجا می تابد ( متضاد آفتابگیر ) ( ... بیابونای نَسرمی هنوز هَنگش نوگوَه )
ناچاری : خیلی کم ، بگی نگی ( ... بارون اونقد نبود ، ناچاری زمین تر شد . )
و



واله ( vala ) : گاله – نوعی بافتنی بزرگ از الیاف خرما با دهانه گشاد که بر روی الاغ می اندازند و برای حمل خاک استفاده می شود . ( ... راسه از واله صحرا بس کردم )
وار ( var ) : قسمتی از زمین زراعی که از آنجا آب وارد زمین می شود .
وَر بغله ( var baghala ) : دامنه کوه
ورجی ورجی کردن ( varjei ) : بالا و پایین پریدن
واز ( vaz ) : ابزاری چوبی شبیه بیل با سر پهن تر که در هنگام کاشت برای هموار کردن نا همواریهای زمین زراعی به کار می رود . ( لاک پشتا گفتن برو واز بیار تا اومد زمینا درو کرده بودن! )
وامونده ( vamonda ) : کلمه پرخاش به شئ و وسیله ( چیزی که از مرده به جا مانده باشد )
وَجَبو (vajaboo ) : کرمی کوچک و کشیده که در هنگام راه رفتن مانند این است که مسیر خود را وجب می کند .
وَخی : برخیز
وَخِساد : بلند شد
ورقه : شناسنامه
وقت گل نی : زمان موهوم و نامشخص (... کی ؟ وقت گل نی )
ورجوشید : ناگهان عصبانی شد .
وَم : راه دست ، راحت ( ... این بیلو خوب وَمه )
وَروَر: صدای بز و بزغاله
ور افتاده : نوعی توهین
ه



هَووکَلی ( havookalei ) : گیج ( ... به یدفه از خواب پرید هووکلی شد )
هُلُم هُلُم ( holom ) – هُلُمباش : پایین و بالا رفتن چیزی ( آب در ظرف یا شاخه درخت ) (... اینقد این شاخه را هلمباشش نده مِشکنه )
هم عروس :جاری
هم دوماد : باجناق
هُوّ (hov) : حرارت
هوست کنه : دلت بخواد
هُلُک هُلُک (holok ) : تکان دادن پا
هوچ ( hooch ) : تاب
هُفُنه ( hofona ) :پف کرده
هیمَه ( heima ) : هیزم
هَوَک ( havak ) : نوعی گره که راحت باز شود .
هلاک: خسته
هُرم ( horm ) : گرما
همکشو ( ham kaskoo ) : جمع شدن قسمتی از پارچه بر اثر کشیده شدن نخ آن
هُرموت ( hormoot ) : نوعی گلابی
هوجِه کردن ( hooja ) : خود را به مریضی زدن
هاشی ( hashei ) :بچه شتر
هَچَّّه : (hachche) کلمه نهیب به الاغ برای تند رفتن ( ... ههههن هَچّه )
هُسّا ( hossa ) : استاد (... هسّا میرزا و هسّا مشدیا آمرزشون میدن )
هَنجین ( hanjein ) : وسیله ای با دسته بلند که انتهای آن دارای چند شاخه می باشد و برای جمع کردن کاه از آن استفاده می شود .
هَلندر ( halandar ) : گیاهی تلخ در بیابان شبیه علف انغوزه
هَنگ ( hang ) : علف انغوزه که بسیار تند و دارای خواص دارویی می باشد .
هندونه ابوجهل : حنظل – نوعی هندوانه کوچک خودرو و بسیار تلخ که خاصیت دارویی دارد .
هَمگرد ( ham gard ) : توان حرکت سریع برای انجام کار ( ... فلانی بَسکُن چاقه همگرد نداره )
هَمپا : همراه
... هوا را تو هم کشیده : ابر ها سیاه و متراکم شده اند ( خبر از بارش باران می دهد )
هَمبونه : توبره
هَر (har ) : تفاله خرما پس از تهیه شیره
هَدَر ( hadar ) : جای مرتفع ( ... لب هدر وا نِسا )
هُسّو ( hossoo) : بختک (... دیشب هُسّو روَم خوابید )
هُو hov به دلم زد : وجودم داغ شدم
هُرِه ( hore) : از اصوات است برای راندن گوسفند ( ... هره حیوون )
هَنگو ( hangoo) : نوعی حشرات ریز به تعداد زیاد در بین پرهای مرغ که باعث مریضی آن می شود .
هَناسَه ( hanasa ) – هناسه ریزون : هِن هِن کنان و با عجله (… یه وقت دیدیم هناسه ریزون اومد )
هَشت : محاصره
هَرَج : اعتبار ( هرجی بهش نیست : نمی شه رویش حساب کرد )
هوایی اش رسید : غش کرد
هُری هُری : عبارتی برای فرا خواندن بز
هُناخت : حدود و میزان
ی

یَمان زده ( yaman ) : نوعی مریضی الاغ ، پرخاش به الاغ (... یَمان زده باز بارشا انداخت، این کَرَت دوّمه )
یه جیغ راه : واحد اندازه گیری مسافت ، مسافتی که صدای بلند از آنجا شنیده شود . ( ... یه جیغ راه مونده بود به ما برسه )
یاغوندن (yaghondan) : آغشته کردن
یه لنگه لیف : واحد اندازه گیری ارتفاع ( ... این چاه یه لنگه لیف ته داره )
یه فنجون وقت : چند دقیقه ، واحد اندازه گیری زمان ( مراجعه شود به فنجون دوونو )
... یه احوالی ازت می گیرم : به حسابت می رسم ( ... اگر دستم بهت برسه یه احوالی ازت می گیرم )
یه حول ولا : یکدفعه ( ... به یه حول و لا مریض شد )
یَخنی : نوعی خوراک که از چغندر و عدس تهیه می شود

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
روزشمار تحویل سال 1393 باستانی

تاریخ ایران

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 119
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 161
  • گوگل امروز : 9
  • گوگل دیروز : 82
  • بازدید هفته : 873
  • بازدید ماه : 576
  • بازدید سال : 15,946
  • بازدید کلی : 48,996
  • امکانات سایت
    مترجم سایت